بهار نارنج

  • تماس  

سفره

07 دی 1392 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

 

معمولا یکی دو روز توی حوزه علمیه٬ کلاسها تا عصر طول می‌کشید٬ فضای حوزه فرش بود و بساط  ناهار رو همونجا توی کلاسها پهن می‌کردیم و هر پنج شش نفر ناهار رو دور هم می‌خوردیم.
همیشه جمع کردن سفره پای آخرین نفری بود که از سر سفره بلند می‌شد.
ا
ون روز حدیث٬ مثل همییشه اینقدر حرف زد تا دوباره نفر آخر شد. یه نگاه به اطراف انداخت و با درماندگی داد زد:

آی نامردا!
کلوا و اشربوا و لا تفرقوا…

 

هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی٬ برای طلاب جایز نیست.
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد

من هم از حضور سبز شما بی نهایت در وبلاگم ممنونم .توفیق رفیق لحظه به لحظه ی زندگیتون

1392/10/07 @ 22:51
نظر از: یادگاری [عضو] 
  • یادگاری
  • عطر چفیه ها
  • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد

سلام علیکم خانم جعفری بزرگوا!بسیار زیبا بود خاطرات بیاد ماندنی خوابگاهتان.پرنده ی خیالمان به جایی پر زد به نام خوابگاه.واقعا عالمی داشتیم. یادش بخیر


الحاقیات:
  • green-nature-wallpaper.jpg - ضمیمه یافت نشد!
1392/10/07 @ 22:20


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بهار نارنج

یه باری از امروز،رو دوشته/ که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا/ تو از جاده ی عشق، دل می بری! ولی ایستادن ، فقط کار ماست/ ما که قصمون،قصه ی خواب نیست بیا دل به دریا بزن،شک نکن/ سرانجام این رود ،مرداب نیست
  • ©1404 by لیلی جعفري طاق بستانی هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی برای طلاب جایز نیست.
  • تماس