بهار نارنج

  • تماس  

آدمهایی شبیه هم

03 بهمن 1392 توسط لیلی جعفري طاق بستانی


پسر حاج حسین برگشته. هشت سال خارج بوده٬ هم درسش رو خونده ٬ هم کلی پول جمع کرده.

سرحال و قبراق٬ عینهو جوونیهای تو.

موهای مشکی٬ چهارشونه و خوشگل.

قراره دختر عموت رو براش عقد کنند. حالت خوبه؟

سرفه می کند و ویلچرش را هل می دهد سمت اتاقش.

-صد دفعه گفتم ماسکت رو برندار… بذار بیام کمکت…

داستان کوتاه برگزیده جشنواره پایداری

هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی٬ برای طلاب جایز نیست.
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: زهرا [عضو] 
  • کمی دیرتر
زهرا

سلام لیلی جان.مطالب وبلاگت رو خوندم یکی از یکی شیرین تر بود. خصوصا داستان کیان خیلی به دلم نشست.من تازه وبلاگم رو ساختم و امیدوارم بتونیم دوستان خوبی برای هم توی این دنیای مجازی باشیم و من بتونم از راهنمایی هات برای ارتقای وبلاگم استفاده کنم. گفتم که تازه کارم ;)

1392/11/03 @ 21:50


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بهار نارنج

یه باری از امروز،رو دوشته/ که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا/ تو از جاده ی عشق، دل می بری! ولی ایستادن ، فقط کار ماست/ ما که قصمون،قصه ی خواب نیست بیا دل به دریا بزن،شک نکن/ سرانجام این رود ،مرداب نیست
  • ©1404 by لیلی جعفري طاق بستانی هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی برای طلاب جایز نیست.
  • تماس