آدمهایی شبیه هم
03 بهمن 1392 توسط لیلی جعفري طاق بستانی
پسر حاج حسین برگشته. هشت سال خارج بوده٬ هم درسش رو خونده ٬ هم کلی پول جمع کرده.
سرحال و قبراق٬ عینهو جوونیهای تو.
موهای مشکی٬ چهارشونه و خوشگل.
قراره دختر عموت رو براش عقد کنند. حالت خوبه؟
سرفه می کند و ویلچرش را هل می دهد سمت اتاقش.
-صد دفعه گفتم ماسکت رو برندار… بذار بیام کمکت…
داستان کوتاه برگزیده جشنواره پایداری