بهار نارنج

  • تماس  

استاد

03 بهمن 1392 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

یکشنبه بود٬ کلاس نظریه گروه با دکتر طا‍ئری داشتم٬ با عجله از پله ها بالا رفتم و وارد سالن کنفرانس شدم.
یکی از بچه ها که قرار بود سمینار بده٬ داشت تابلو رو پاک می کرد و استاد هم که تازه وارد کلاس شده بود٬ همون ردیف اول بین دانشجوها نشست.
بعد از یکی دو دقیقه که همه مستقر شدن٬ استاد گفت:
قبل ازاینکه شروع کنید٬ من باید یه نکته ای از درس جلسه قبل بگم.
بلند شد٬ رفت پای تابلو٬ ماژیک رو گرفت و یه چیزایی نوشت و بعد به طرف صندلی رفت که بنشینه.
ناگهان استاد که انگار چیز مهمی یادش اومده بود٬ با عجله برگشت٬ تخته پاک کن رو از شاگرد گرفت و گفت:
من باید تخته رو پاک می کردم٬ ببخشید.

و استاد محبوب دانشکده٬ شروع کرد به پاک کردن تخته…

هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی٬ برای طلاب جایز نیست.
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بهار نارنج

یه باری از امروز،رو دوشته/ که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا/ تو از جاده ی عشق، دل می بری! ولی ایستادن ، فقط کار ماست/ ما که قصمون،قصه ی خواب نیست بیا دل به دریا بزن،شک نکن/ سرانجام این رود ،مرداب نیست
  • ©1404 by لیلی جعفري طاق بستانی هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی برای طلاب جایز نیست.
  • تماس