بهار نارنج

  • تماس  

ان شالله بهتر میشه

01 بهمن 1392 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

 

روزای یکشنبه و سه‌شنبه٬ توی سالن نشاط خوابگاه٬ سر تمرینات ایروبیک می‌دیدمش.
خیلی آروم بود. حتی حرکات تند ایروبیک رو هم با یه ارامش خاصی انجام می‌داد. احساس می‌کردم بیشتر از همه‌ی ما احساس غریبی می‌کنه٬ شاید هم کلاً  اخلاقش این بود…

تا اینکه یه روز رفتم توی آشپزخونه٬ دیدم یه قابلمه بزرگ روی اجاق گذاشته و هم می‌زد. تکه‌های غذاش خیلی بزرگ و عجیب بود. پرسیدم: ببخشید این چه غذاییه؟

یکم فکر کرد و گفت: گذای سوری.

منظورش غذای سوری بود. تازه فهمیدم اهل سوریه است. آرامش این دختر و وضعیت شلم شوربای سوریه یه سوال رو به ذهنم آورد. پرسیدم : وضعیت سوریه چطوره؟ امنه؟

همینطور که غذاشو بهم می‌زد گفت: ان شاالله بیتر میشِ. (بهتر میشه)

برگشتم اتاق٬ داستان رو برای بچه‌ها گفتم. مریم که همینطور منو نگاه می‌کرد٬ گذاشت حرفام تموم بشه.
بعدش با خنده گفت: آخه انیشتین!!!! آدم برای اولین سؤال و آشنایی این سوالو می‌پرسه؟ توی دل این بیچاره رو خالی کردی که!!!

حرف حساب جواب نداشت. دوتائیمون زدیم زیر خنده.

اون روز دوباره دیدمش٬ پای برد خوابگاه٬ زل زده بود به اطلاعیه دیدار از خونواده شهید محسن حیدری(از شهدای ایرانی که چند وقت پیش در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها توی سوریه به شهادت رسید)… تا نگاش به من افتاد٬ لبخند زد و سرش رو به نشانه سلام تکون داد. رفتم کنارش ایستادم و گفتم: ان شالله بهتر میشه…
خندید و از پله ها بالا رفت…

هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی٬ برای طلاب جایز نیست.
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بهار نارنج

یه باری از امروز،رو دوشته/ که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا/ تو از جاده ی عشق، دل می بری! ولی ایستادن ، فقط کار ماست/ ما که قصمون،قصه ی خواب نیست بیا دل به دریا بزن،شک نکن/ سرانجام این رود ،مرداب نیست
  • ©1404 by لیلی جعفري طاق بستانی هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی برای طلاب جایز نیست.
  • تماس