بهار نارنج

  • تماس  

حسین دردانه‌ی خدا

24 آبان 1395 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

اومد خدمت مولا علی علیه‌السلام… گفت من از دین و قیامت و قرآن و…. هیچ را باور ندارم…. 

مولا فرمود… ما به این اخبار ایمان آورده‌ایم… اگر دروغ بودند٬ که ما چیزی را از دست نداده‌ایم… چون آخر قصه‌ی روزگار این است که هم ما خواهیم مرد و هم شما…..

اما اگر این اخبار درست بودند که وای به حال شما…. 

به همین سادگی…. 

 

پانوشت…

مولا جان! من باور دارم که حسین علیه السلام٬ دردانه‌ی تو که هیچ!!! دردانه‌ی خداست… باور را رها کن! اصلاً مگر می‌شود بی حسین زندگی کرد؟ این روزها حتی گذرنامه‌ام برای اربعین بی‌تاب است……. 

 

عاقبت در حسرت یک آرزو دق می‌کنم….

اربعین٬ پای پیاده٬ از نجف تا کربلا……….

هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی٬ برای طلاب جایز نیست.
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بهار نارنج

یه باری از امروز،رو دوشته/ که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا/ تو از جاده ی عشق، دل می بری! ولی ایستادن ، فقط کار ماست/ ما که قصمون،قصه ی خواب نیست بیا دل به دریا بزن،شک نکن/ سرانجام این رود ،مرداب نیست
  • ©1404 by لیلی جعفري طاق بستانی هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی برای طلاب جایز نیست.
  • تماس