بهار نارنج

  • تماس  

دیالوگ

10 تیر 1394 توسط لیلی جعفري طاق بستانی


دیالوگ
فیلم : رسوایی
کارگردان : مسعود ده نمکی

دختره به حاجي: خدا به دادت برسه معلوم نيست تو دلشون چه پرونده اي واست مي سازن.


حاجي به دختره: نگران نباشيد . خداوند پرونده اي را که مردم مينويسند را نمي خواند. خودش چشم دارد زبانم لال دهن بين هم نيست همش فکر مي کنيم که مردم چه مي گويند هيچ وقت نمي گوييم که خداوند چه مي گويد…


يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر تقواى الهى پيشه كنيد، خداوند برايتان فرقانى (قوّه‏ى شناخت حقّ از باطلى) قرار مى‏دهد و بدى‏هايتان را از شما مى‏ پوشاند و شما را مى‏ آمرزد و خداوند صاحب فضل وبخشش بزرگ است. (انفال-۲۹)

همین. یا علی(ع)

 

04 تیر 1394 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

افوض امری الی الله٬ ان الله بصیر بالعباد…

یعنی ” کارم را به خدا وا میگذارم که خداوند به بندگان بیناست… “

میگن شیخ فضل الله نوری رو که به طرف چوبه دار می بردن٬ یه نگاه به آسمون کرد و این آیه رو خوند.

تو تفسیر نور٬ حاج آقا قرائتی درمورد این آیه گفته٬ کارت رو به کسی بسپار که به حالت آگاهی داشته باشه(بصیر بالعباد…) خودمونی یعنی درکت کنه.

یادمه امام جمعه کرمانشاه هم همیشه قبل از خطبه ها این آیه رو با یه حالت تضرع قشنگی می خوند.

فعلا همین!

اگه مطلب جدیدی درمورد این آیه یادم اومد٬ تو این پست اضافه می کنم. یا علی (ع)

 نظر دهید »

نهج البلاغه را بخوانید

04 تیر 1394 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

قدمت خوابگاههای دانشگاه صنعتی اصفهان به قبل از انقلاب برمی‌گرده و یادگاریهایی که بچه‌ها روی در و دیوارها نوشتن٬ یه جورایی حکم کتیبه رو داره که از گذشتگان به ارث رسیده. بعضی جاهایی که کمتر نیاز به تعمیر داشته مثل سالنهای مطالعه٬ یادگاریهای قدیمیتر بیشتر به چشم می‌خوره. ممکنه حتی شجره‌نامه هم بتونی از توش دربیاری. یکی از این یادگاریها جمله‌ایه که با خط درشت روی یکی از دیوارهای خوابگاه 10 نوشته شده. (نهج‌البلاغه را بخوانید.)

می‌رم سلف و بر‌می‌گردم، (نهج البلاغه را بخوانید)
می‌رم دانشکده و برمی‌گردم : (نهج‌البلاغه را بخوانید)
میام تو محوطه یه هوایی بخورم : (نهج‌البلاغه را بخوانید)…

قربون غربتت برم آقا! اصلاً میدونی چیه؟ غریب همیشه غریبه!! یاد اون روز افتادم که توی جلسه گفتی آیا کسی هست که یه دعای ناب بهش یاد بدم؟ کسی مشتاق نبود. بلند شدی که جلسه رو ترک کنی. یکی سراسیمه پشت سرت دوید، یه آدم مشتاق بود و اون دعا شد دعای کمیل. ۱۴۰۰ سال گذشت و هنوز توصیه ما اینه که نهج‌البلاغه را بخوانید و به قول شاعر

طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است

آلوده است کوچه ، خیابان به زندگی
چیزی که هست و نیست و حالی به حالی است…

همین … یا علی (ع)

 

 نظر دهید »

نهج البلاغه را بخوانید

04 تیر 1394 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

قدمت خوابگاههای دانشگاه صنعتی اصفهان به قبل از انقلاب برمی‌گرده و یادگاریهایی که بچه‌ها روی در و دیوارها نوشتن٬ یه جورایی حکم کتیبه رو داره که از گذشتگان به ارث رسیده. بعضی جاهایی که کمتر نیاز به تعمیر داشته مثل سالنهای مطالعه٬ یادگاریهای قدیمیتر بیشتر به چشم می‌خوره. ممکنه حتی شجره‌نامه هم بتونی از توش دربیاری. یکی از این یادگاریها جمله‌ایه که با خط درشت روی یکی از دیوارهای خوابگاه 10 نوشته شده. (نهج‌البلاغه را بخوانید.)

می‌رم سلف و بر‌می‌گردم، (نهج البلاغه را بخوانید)
می‌رم دانشکده و برمی‌گردم : (نهج‌البلاغه را بخوانید)
میام تو محوطه یه هوایی بخورم : (نهج‌البلاغه را بخوانید)…

قربون غربتت برم آقا! اصلاً میدونی چیه؟ غریب همیشه غریبه!! یاد اون روز افتادم که توی جلسه گفتی آیا کسی هست که یه دعای ناب بهش یاد بدم؟ کسی مشتاق نبود. بلند شدی که جلسه رو ترک کنی. یکی سراسیمه پشت سرت دوید، یه آدم مشتاق بود و اون دعا شد دعای کمیل. ۱۴۰۰ سال گذشت و هنوز توصیه ما اینه که نهج‌البلاغه را بخوانید و به قول شاعر

طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است

آلوده است کوچه ، خیابان به زندگی
چیزی که هست و نیست و حالی به حالی است…

همین … یا علی (ع)

ای کاش دنده اخلاصمان نمی شکست

23 اسفند 1393 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

دیشب در نهج البلاغه با کسی بودم -
که مرا پا به پای خویش تا نخلستانهای کوفه برد .
از نخلستان صدای گریه می آمد -
دیشب به مضامین مظلوم نهج البلاغه می اندیشیدم .
که ابوذر از راه رسید - این بار پا به پای ابوذر رفتم :
: از نخلستان تا خیابان !؟ از سه راه فریاد گذشتیم - در بالای شهر به نیت ۱۴ معصوم آپارتمانهای ۱۴ طبقه می ساختند !! -
قاضی ئی در یک روز - از سه طرف سفارش شد !؟
من کلاهم را قاضی کردم ـ جهنمی شد !!؟ از برخی مجلات -
بوی ادکلن شبهای پاریس متصاعد بود .
من اما به واقعیتی می اندیشم - که در تاریکی شب سطل زباله را می کاوید !
امشب به علی (ع) خواهم گفت : اینجا کسی انبان به دوش نمی گیرد -
اینجا چقدر دروغ میگویند - اینجا عقیل درد فقیری نمی کشد -
اینجا نهج البلاغه را در کتابخانه های چوبی زجر می دهند !!!؟
من خبر موثق دارم در بیمارستانهای بلوار کشاورز - هیچ کشاورزی پذیرش نمی شود - و با پول بیت المال - رپرتاژ تسلیت چاپ می کنند .
بیائید به دلارها - به چشم اجنبی نگاه کنیم .|
بیائید مرزهای خونین مان را پاس داریم .
بیائید به کراواتها محل نگذاریم .
بیائید با ماشین بیت المال به خانه باجناقمان نرویم .
بیائید استقلال را در ورزشگاه آزادی جستجو نکنیم .
باور کنید حمام های سونا - ما را بی بخار بار می آورد . ای کاش دنده اخلاصمان نمی شکست .
از علیرضا قزوه..

 1 نظر
16 بهمن 1393 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

روسری سرای پاییزه، جگرکی رضا، هتل قدس، پوشاک صفا، نصب انواع نرم افزار بر روی موبایل، بستنی بینالود، زعفران قاینات، … ماشین همچنان ریسه‌های زرد و قرمز خیابانی بزرگ را می‌شمارد و نسیمی خنک از لای پنجره ماشین صورتم را می‌نوازد، بوی قاتی پاتی عطر و نان و دود و کباب و… حس خوبی به من می‌دهد. حس زندگی، حس نشاط. بچه که بودم همیشه دلم می‌خواست با رضا به نانوایی بروم، چون بوی نانوایی را خیلی دوست داشتم و رضا همیشه غیرتی میشد و با قیافه‌ی درهمی میگفت که نانوایی جای دخترها نیست. یادش به خیر…

با همین افکار روبرو را نگاه می‌کنم و ناگهان منم و گنبدی طلایی که مثل همیشه مرا به خود می‌خواند. دلم هری نمی‌ریزد بلکه می‌سوزد از دستانی که خالی است و رویی که نمی‌دانم چرا اینقدر بی‌پروا شده است، چیزی از ذهنم می‌گذرد یا علی‌بن موسی‌الرضا! به هر بهانه‌ای مرا به خود می‌خوانی و من… و من دوباره زبان دلم باز می‌شود :

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گم گشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم…

جمعه شب- 93/11/10 مشهد الرضا - خیابان روبروی باب الجواد


 نظر دهید »

منم آن آهوی گمگشته، می‌دانی؟؟؟

14 بهمن 1393 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

روسری سرای پاییزه، جگرکی رضا، هتل قدس، پوشاک صفا، نصب انواع نرم افزار بر روی موبایل، بستنی بینالود، زعفران قاینات، … ماشین همچنان ریسه‌های زرد و قرمز خیابانی بزرگ را می‌شمارد و نسیمی خنک از لای پنجره ماشین صورتم را می‌نوازد، بوی قاتی پاتی عطر و نان و دود و کباب و… حس خوبی به من می‌دهد. حس زندگی، حس نشاط. بچه که بودم همیشه دلم می‌خواست با رضا به نانوایی بروم، چون بوی نانوایی را خیلی دوست داشتم و رضا همیشه غیرتی میشد و با قیافه‌ی درهمی میگفت که نانوایی جای دخترها نیست. یادش به خیر…

با همین افکار روبرو را نگاه می‌کنم و ناگهان منم و گنبدی طلایی که مثل همیشه مرا به خود می‌خواند. دلم هری نمی‌ریزد بلکه می‌سوزد از دستانی که خالی است و رویی که نمی‌دانم چرا اینقدر بی‌پروا شده است، چیزی از ذهنم می‌گذرد یا علی‌بن موسی‌الرضا! به هر بهانه‌ای مرا به خود می‌خوانی و من… و من دوباره زبان دلم باز می‌شود :

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گم گشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم…

جمعه شب- 93/11/10 مشهد الرضا - خیابان روبروی باب الجواد.

 1 نظر

برای شهید عبدالحسین برونسی...

28 دی 1393 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

شبی بود یا روزی که تو برخاک برآمدی، نامت را عبدالحسین نامیدند. غلام حسین که باشی برای سرت جایزه تعیین می‌کنند. فرقی ندارد که تو خلبان باشی یا مهندس یا یک کارگر ساده که در یکی از کوچه های مشهد زندگی می‌کند. داستان زندگیت را در خاکهای نرم کوشک خواندم. بارها و بارها گریستم، نه برای تو که به قول شاعر رفتی و جا خوش کردی. بلکه برای واماندگی‌ و جاماندگی خودم و برای خواب عمیقی که همه چیز را در نظرم آرام کرده است. چه میشود تو را که ساده گذشتی و گذشت و چه شده است مرا که روزها را می‌گذرانم بی هیچ…..هیچ سردار! هیچ!

من چه گویم؟ یك رگم هشیار نیست
شرح آن یاری كه او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر…..


 نظر دهید »
16 خرداد 1393 توسط لیلی جعفري طاق بستانی

 

« و بني اسرائيل را از دريا عبور داديم. فرعون و سپاهيان وي بيدرنگ مسلحانه و فراتر از حد خود آنها را دنبال کردند، تا وقتي که داشت غرق ميشد گفت: ايمان آوردم به اينکه خدائي غير از خدائيکه بني اسرائيل (فرزندان يعقوب) به او ايمان اوردند وجود ندارد و هميشه مسلمان خواهم بود ـــ حالا! در حاليکه تا پيش از اين از سپردن بني اسرائيل سرباز زدي و هميشه نيز مفسد بودي ـــ امروز فقط بدن تو را نجات ميدهيم تا براي افراد پس از خودت درسي باشد. هر چند خيلي از مردم از آيات ما غافلند».

واژه فرعون در لغت بمعني: ساختمان باشکوه است. بعد به فرمانروايان مصر اطلاق شده، که اشاره ضمني و تلويحي بوده به ساختمانهاي بلند بالا و باشکوه آنها.

تصويري که ميبينيم تصويرهمان فرعوني است که در زمان موسي بوده و از سپردن بني اسرائيل به موسي سرپيچي کرده و موسي و همراهانش را تعقيب کرده و در دريا غرق شده. او رامسز دوم نام داشته است. پس از غرق شدن افراد باقيمانده دستگاه فرعون که با وی در تعقیب موسی نبوده اند او را از آب گرفته و موميائی ميکنند، و امروزه در معرض تماشای جهانيان است. چيزی که 1400 سال پيش قرآن آن را پيش بينی کرده است.

 4 نظر

به خاطر مقلب القلوب ببخش...

28 اسفند 1392 توسط لیلی جعفري طاق بستانی


یادمه سر سفره هفت سین٬ سال که تحویل می‌شد. با دعای تحویل سال اشک می‌ریخت. بعدش به شوخی و جدی میگفت از این دعا٬ توکل در حد تیم ملی می‌باره. می‌گفت فلانی میدونی قلب یه دسته از آدما٬ حتی مقلب القلوب هم عوضش نمیکنه؟ قلب اونایی که کینه داره. نسبت به خلق خدا و یا حتی نسبت به خود خدا…

و من ناخودآگاه یاد یه روایت از امام صادق می‌افتم که فرمود روز قیامت پیامبر(ص) رو تبرکاً از جهنم عبور می‌دن تا اهل آتیش هم یه نفسی بکشن. ولی یه عده از بس نسبت به پیامبر و مقامش کینه دارن٬ میگن همون آتیش بهتره. این رو از جلو چشامون دور کنید… الله اکبر…

و اما عزیز من! امشبو برو با تموم وجودت در خونه‌ی خدا و همه رو از صمیم قلب ببخش. باور کن هر چی این کتابهای روانشناسی خارجی و داخلی رو ورق می‌زنم. چیزی فراتر از آیه و روایتهای خودمون پیدا نمی‌کنم. لپ کلام همشون همینه که ببخش٬ قضاوت نکن٬ مقایسه نکن و …

ببخش
نه به خاطر این‌که دیگران مستحق بخشش‌اند.
بلکه خود نیازمند آرامش هستی.

ایام به کام. سال نو مبارک. یاعلی(ع)

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

بهار نارنج

یه باری از امروز،رو دوشته/ که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا/ تو از جاده ی عشق، دل می بری! ولی ایستادن ، فقط کار ماست/ ما که قصمون،قصه ی خواب نیست بیا دل به دریا بزن،شک نکن/ سرانجام این رود ،مرداب نیست
  • ©1404 by لیلی جعفري طاق بستانی هر گونه کپی برداری از مطالب این ویلاگ٬ بنابر دلایلی برای طلاب جایز نیست.
  • تماس